مهندسی مکانیک سکاندار علوم مهندسی
یه جوالدوز به خودمون...یه سوزن هم..بازم به خودمون... صرفا جهت خنده...
1- زن و شوهرى در ماشین نشسته بودند و در یک راه روستایى پیش میرفتند. از خانه که راه افتاده بودند با هم بر سر موضوعى بحثشان شده بود و هیچکدام از موضعش کوتاه نیامده بود. بدین خاطر مدتى بود که سکوت کرده بودند و با هم حرف نزده بودند. تا این که از کنار یک مزرعه که تعدادى اسب و گوسفند و بز در آن در حال چرا بودند گذشتند. شوهر با طعنه از زنش پرسید:«فامیلاتن؟»
2- مردى از زنش پرسید: «نمیدونم چرا خدا زنها را این قدر زیبا و احمق آفریده است؟»
3- زن و شوهرى با هم قهر بودند و حرف نمیزدند. یکشب مرد که میخواست فردا صبح ساعت 5 بیدار شود و براى یک پرواز مهم کارى خود را به فرودگاه برساند و در عین حال نمیخواست سکوتش را بشکند تا همسرش فکر نکند که کوتاه آمده است روى یک تکه کاغذ نوشت: «لطفاً فردا ساعت 5 صبح مرا از خواب بیدار کن» و آن را روى میز توالت همسرش گذاشت. مطمئن بود که همسرش این یادداشت را خواهد دید. فردا صبح که از خواب بیدار شد به ساعتش نگاه کرد دید ساعت 9 صبح است و پروازش را از دست داده است. خیلى ناراحت شد و با عجله از تختخواب بیرون آمد. این یادداشت را کنار تختش دید: «ساعت پنجه. پاشو!» 4- مردها در هنگام خرید معمولاً کلاه سرشون میره و یک چیز هزار تومنى مورد نیازشون را به قیمت دو هزار تومن
5- زنها همیشه در هر مشاجره اى آخرین حرف را می زنند. اگر بعد از آن مردها حرفى بزنند، خودش آغاز یک مشاجره جدید است. موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ پیوندها
سکانداران وبلاگ
آمار وبلاگ
فرم تماس امکانات دیگر |
کلیه حقوق این وبلاگ برای مهندسی مکانیک سکاندار علوم مهندسی محفوظ است
|