سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهندسی مکانیک سکاندار علوم مهندسی
به کشتی مهندسی خوش آمدید-----مهندسی مکانیک سفر خوشی را در دنیای مهندسی برای شما آرزومند است

1- قوانین را همیشه زنان تعیین مى ‌کنند.
2- قوانین در هر لحظه و بدون اعلام قبلى ممکن است تغییر یابند.
3- هیچ مردى وجود ندارد که تمام قوانین را بداند.
4- هرگاه زنى شک کند که مردى تمام قوانین را مى ‌داند، باید بلافاصله بعضى یا تمام قوانین را تغییر دهد.
5- زنان هرگز اشتباه نمى ‌کنند.
6- (اگر زنى اشتباه کند، حتماً به دلیل سوء تفاهم ناشى از نتیجه مستقیم کارى است که یک مرد انجام داده است.)
7- (اگر قانون شماره  6 به کار رود، مرد باید فوراً به خاطر آن که باعث سوء تفاهم شده است عذرخواهى کند.)
8- زنان می‌توانند عقیده  خود را در هر لحظه که بخواهند تغییر دهند.
9- مردان هرگز نباید عقیده  خود را تغییر دهند، مگر با موافقت کتبى زنان.
10- زنان حق دارند که در هر لحظه عصبانى یا ناراحت باشند.
11- مردان باید همیشه آرامش خود را حفظ کنند، مگر زمانى که زنان از آنها بخواهند که عصبانى یا ناراحت باشند.
12- زنان تحت هیچ شرایطى نباید اجازه دهند مردان بفهمند که آنها مى خواهند مردان عصبانى و ناراحت باشند یا نه.
13- از مردان انتظار مى ‌رود که همیشه فکر زنان را بخوانند.
14- هنگامى که زنان گله‌گذارى و شکایت مى کنند، مردان هرگز نباید عباراتى نظیر «مهم نیست» یا «تمام شد؟» را به کار ببرند.
15- هر تلاشى براى نوشتن و مستندسازى قوانین به آسیب جسمى و نقص عضو منجر می‌شود.
16- مردى که از قوانین اطاعت نکند، بى  ‌اراده، بى عرضه، بى لیاقت و ... است.




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

چهارشنبه 91 مرداد 25 :: 2:18 عصر

در یکی از قبایل آفریقا ، افراد برای گفتن "بله" سر خود را از چپ به راست حرکت می دهند. این حرکت ویژگی افراد این قبیله است و در هیچ قبیله آفریقایی دیگری این حرکت به این معنی صورت نمی گیرد ...

فرض کنید در جنگلهای آفریقا گم شده اید و با مردی مواجه می شوید که حدس می زنید از این قبیله است.

از او می پرسید که عضو این قبیله است یا نه؟

او سرش را از

چپ به راست تکان می دهد ولی چیزی نمی گوید ...

چه نتیجه ای می گیرید؟!...

آیا می توانید سوال دیگری بپرسید که جوابش فقط با تکان دادن سر شما را به نتیجه برساند؟




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

دوشنبه 91 مرداد 23 :: 2:2 عصر

این ماجرا در سال 1936 میلادی در اسپانیا روی داده است.فدریکو گارسیا لورکا 

 

( fedricu garcia lorca ) شاعر ونویسنده پر آوازه اسپانیا از معدود انسانهایی بود که در نوشته های خود به چگونگی مرگش نیز اشاره داشته بود.مثلا در شعر تن حاضر که در سال 1935 یک سال قبل از مرگ سروده شده است میگوید: گور من کجاست؟ کفن را که می چروکاند؟ دروغ است هر چه میگوید!

فدریکو انسانی خونگرم و مخالف با تمامی سیاست بازی های آن عصر بود تنها دلایلی که از بازداشت واعدام او در دسترس میباشد این است که فردی خودخواه و کج اندیش به نام آلونسو (alonso)یکی از اعضای جنبش فالانژ به صورت خود سرانه و از روی کینه شخصی اقدام به توقیف او نمود و بدون هیچ محاکمه ای نیز او را به قتل رساند

 

بعد ها یکی از هم سلولی های لورکا شخصی به نام مورلا لینچ
(morla lynch)از طریق مطبوعات اعلام کرد که فدریکو یک روز قبل از مرگ به او گفته بود من از مرگ وحشت دارم نه از عواقبش بلکه از این حالت خوفناک که با خودم ودا میکنم. احساس مهیب اینکه در عزیمت و رفتنم

همچنین او اعلام که لورکا از 54 ساعت قبل موضوع وچگونگی اعدام خویش را میدانست و سایر زندانیان از این پیشگویی او در شگفت مانده بودند در سحرگاهان 20 اوت 1936 دو نفر از نگهبانان فالانژ به همراهی آلونسو لرکا را از زندان ویزنار(viznar)خارج نموده و جهت کشتن به بیابانهای کولونیا(colonia)انتقال دادند

 

طبق تعریف یکی از نگهبانانی که در حمل لورکا شرکت داشت و بعدا هم از طرف مردم به محاکمه کشیده شد در طول راه فدریکو مرتبا میپرسید که حد اقل جرم او را قبل از مرگش به او بگویند آن نگهبان میگفت او به قدری شجاعانه بر خورد میکرد که ما در کشتن او به تردید افتاده بودیم
 

آلونسو که متوجه تاثیر گفته های او در ما شد فوراً لرکا را بر روی تپه ای برد و ما صدای شلیک دو تیر پی درپی را شنیدیم او فریاد زد به هیچ چیز دیگر ایمان ندارم جز خدا و مادرم...!! آن سه دژخیم لورکا را در گوری بینام ونشان دفن نمودند برای رفع هر گونه شکی اتوموبیل سواری خود را بر روی قبر او نگاه داشته و پس از باز کردن هر چهار چرخ ماشین زمانی که بدنه اتوموبیل کاملاً بر روی گور فدریکو قرار گرفت آن را آتش زدند

به گزارش ایران ناز پس از محاکمه آلونسو همدستانش مردم به سوی بیابانهای کولونیا هجوم برده و اتوموبیل را پیدا کردند آنرا جابجا کردند قبر لورکا را شکافتند... غیر از دو گلوله شلیک شده و مقداری خون گرم چیز دیگری درون گور وجود نداشت خون به گرمی چسبناک و گرم بود که گویی چند دقیقه از ریختن آن نمیگذشت و هنوز هم بوی باروت از گلوله ها به مشام میرسید.
 

آلونسو که متوجه تاثیر گفته های او در ما شد فوراً لرکا را بر روی تپه ای برد و ما صدای شلیک دو تیر پی درپی را شنیدیم او فریاد زد به هیچ چیز دیگر ایمان ندارم جز خدا و مادرم...!! آن سه دژخیم لورکا را در گوری بینام ونشان دفن نمودند برای رفع هر گونه شکی اتوموبیل سواری خود را بر روی قبر او نگاه داشته و پس از باز کردن هر چهار چرخ ماشین زمانی که بدنه اتوموبیل کاملاً بر روی گور فدریکو قرار گرفت آن را آتش زدند

به گزارش ایران ناز پس از محاکمه آلونسو همدستانش مردم به سوی بیابانهای کولونیا هجوم برده و اتوموبیل را پیدا کردند آنرا جابجا کردند قبر لورکا را شکافتند... غیر از دو گلوله شلیک شده و مقداری خون گرم چیز دیگری درون گور وجود نداشت خون به گرمی چسبناک و گرم بود که گویی چند دقیقه از ریختن آن نمیگذشت و هنوز هم بوی باروت از گلوله ها به مشام میرسید.




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

دوشنبه 91 مرداد 23 :: 2:1 عصر

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:

 

 

 

اگر بسیار کار کند، می‌گویند نادان است

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید

پس آنچه باشید که دوست دارید

شاد باشید

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود

 

"از شیخ بهایی"

 




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

دوشنبه 91 مرداد 23 :: 1:53 عصر

پسرى مى خواست براى اولین بار به ملاقات دختر مورد علاقه اش برود و از این بابت خیلى مضطرب و نگران بود. از پدرش پرسید چطور سر صحبت را با او باز کنم؟ پدرش گفت:  همیشه سه موضوع هست که مى توان درباره آنها صحبت کرد:  غذا،  خانواده و فلسفه.
پسر با دختر مورد علاقه اش به رستورانى رفتند و سرگرم خوردن غذا شدند. پسر دستپاچه بود و نمى دانست چگونه سر صحبت را باز کند. یاد حرف پدرش افتاد و اولین موضوع را انتخاب کرد. از دختر پرسید:  چیپس دوست دارى؟ دختر گفت:  نه. و باز سکوت برقرار شد. این بار سراغ موضوع دوم رفت و پرسید:  برادر دارى؟ دختر گفت:  نه. و باز سکوت برقرار شد. پسر به سراغ موضوع سوم رفت و پس از مدتى فکر کردن پرسید:  اگر برادر داشتى،  آنوقت چیپس دوست داشتى؟




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

یکشنبه 91 مرداد 22 :: 1:21 عصر

همسر عزیزم،

این e-mail را برایت می‌فرستم تا تو را در جریان آخرین اخبار خانواده قرار دهم. چند بار هم سعى کردم تا از طریق مسنجر صحبت کنم ولى تو Idle بودى. این بود که تصمیم گرفتم این e-mail را بفرستم. حسین پسر کوچکمان امروز دندان درآورد. حسین همون پسرمونه که تو وقتى داشتى تایپ می‌کردى روى زانوت می‌نشوندى. یکروز هم اگه یادت باشه شکلاتش رو ریخت روى صفحه کلید کامپیوترت. راستى صفحه کلیدت رو که پاک کردم درست کار می‌کنه؟ حروف روى صفحه کلید را که من دوباره برات نقاشى کردم می‌تونى بخونی؟ بیشترشون پاک شده بودند.

مریم امروز لیسانسش رو گرفت. به من گفت ازت تشکر کنم که اجازه دادى ماشینت رو سوار بشه و دوستاش رو بیرون ببره. کلید ماشین رو برگردوند و سرجایش یعنى زیر جعبه CD ها گذاشت. باورت میشه که مریم آنقدر بزرگ شده که می‌تونه لباسهاى منو بپوشه؟ یادت که هست چقدر ریزه میزه بود؟

على هم بد نیست و توى مدرسه فوتبال بازى می‌کنه. می‌خواست بدونه اگه ما برات یک laptop بخریم که همرات بیارى، می‌تونى براى تماشاى یکى از مسابقاتشون بیایی؟

بگذار ببینم دیگه از 3 ماه پیش که آخرین e-mail رو برات فرستادم چه خبرهایى هست که برات بنویسم ... آها یادم اومد، یخچالمون رو عوض کردم، پدر و مادرت هم دیوارهاى اطاقى که چند ساله اونجا پشت کامپیوترت نشستى رو رنگ کردند. امیدوارم از رنگش خوشت اومده باشه. ضمناً منهم کارم رو عوض کردم و به یک شرکت جدید می‌روم.

دیگه خبرى نیست. من تا 3 ماه دیگه بازم برات e-mail می‌فرستم. مواظب خودت باش. همه ما دلمون برات تنگ شده. دفعه بعد که برق رفت می‌بینمت!




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

یکشنبه 91 مرداد 22 :: 1:18 عصر

1- 15 شماره تلفن مختلف براى دسترسى به 3 نفر عضو خانواده‌تان دارید.

2- براى کسى که پشت میز بغلى نشسته است، e-mail می‌فرستید.

3- سالهاست که با ورقهاى واقعى Solitaire بازى نکرده‌اید.

4- دلیل شما براى این که از دوستان و فامیلتان بیخبرید این است که آدرس e-mail ندارند.

5- بعد از یک روز کارى طولانى و خسته‌کننده به خانه می‌آیید و هنوز به تلفنهاى کارى جواب می‌دهید.

6- می‌خواهید از خانه‌تان تلفن کنید ولى اول شماره 9 را می‌گیرید تا خط آزاد شود.

7- 4 سال است که پشت یک میز و روى یک صندلى نشسته‌اید ولى در این مدت کارمند 3 شرکت مختلف بوده‌اید.

8- رئیس شما توانایى انجام کارهاى شما را ندارد.

10- از اداره بیرون مى آیید، سوار ماشین‌تان می‌شوید، وارد بزرگراه می‌شوید و با تلفن همراهتان به خانه زنگ مى زنید ببینید کسى خانه هست یا نه.

11- تمام تبلیغات تلویزیونى داراى یک آدرس وب سایت در پائین صفحه هستند.

12- صبح از خانه بیرون می‌آیید، سوار ماشین‌تان می‌شوید و به سمت اداره حرکت می‌کنید. وسط راه متوجه می‌شوید که تلفن همراهتان را در خانه جا گذاشته‌اید. دوباره به خانه بر مى گردید تا آن را بردارید. البته قبلاً 20 یا 30 یا حتى 60 سال تلفن همراه نداشتید ولى اکنون حتى یکروز هم بدون آن نمی‌توانید سر کنید.

13- صبح که از خواب بیدار می‌شوید قبل از خوردن صبحانه به اینترنت وصل می‌شوید.

14- شما این نوشته را می‌خوانید و می‌خندید.

15- از آن بدتر این که دقیقاً می‌دانید این نوشته را باید به چه کسانى بدهید تا بخوانند.

16- آنقدر سرتان شلوغ است که متوجه نشده‌اید شماره 9 از این لیست جا افتاده است.

17- دوباره به لیست نگاه می‌کنید تا مطمئن شوید که شماره 9 نبود.

18- و حالا به خودتان می‌خندید!




موضوع مطلب : عکس و تفریح و سرگرمی

یکشنبه 91 مرداد 22 :: 1:12 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره سایت


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 19
  • بازدید دیروز: 88
  • کل بازدیدها: 16864279
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر


کلیه حقوق این وبلاگ برای مهندسی مکانیک سکاندار علوم مهندسی محفوظ است